سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی به اسم او

بسم الله الرحمن الرحیم ولاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

تفکر درسوء عاقبتی دهشتناک

مطلب  زیر اشاره به  سوء عاقبتی دهشتناک دارد که ممکن است عاقبت  هرکس حتی مومنین  بخاطر  غفلت وبی توجهی  و تبعیت ازهواهای نفسانی باشد

......آنگاه که روز قیا مت فرا رسد و براى مردمان آنچه را که بحساب نمى‏آورند آشکار شود و سیئات و بدى‏هاى اعمالشان بر ملا شود و هر کس آنچه را که انجام داده حاضر شده ببیند و حقایق امور منکشف شده و میزان حسنات و سیئات هر کس مشخص شود، در این شرایط پروردگار مهربان یکى از بندگان خود را فرا خواند و شکر نعمت‏هائى را که باو ارزانى داشته مطالبه کند و بگوید اى بنده من تو عدم محض بودى که من تو را ایجاد کردم بدون اینکه وجود و ایجاد تو نفعى براى من داشته باشد بلکه فقط بخاطر انتفاع تو از من و جمیع ممالک خود را قبل از اینکه تو پا بعرصه وجود نهى در رفع نیازها و براى کمال تو بخدمت گماردم، و باز هر چه تو معصیت نمودى و نعمت هاى بى‏شمارى را که بر تو ارزانى داشته بودم کفران نمودى، مرا از اینکه تو را حفظ کنم و نعمتهایم را از رزق و تربیت و آنچه که مایه عزت و کمال تو مى‏شود بر تو ارزانى دارم باز نداشت و با لطف و مرحمت تو را بخود فرا مى‏خواندم تا آنجا که هر شب ملکى بزرگوار بسوى تو مى‏فرستادم که تو را به توبه و بازگشت بسوى من دعوت کند و پذیرش توبه‏ات را از جانب من بتو اعلان نماید و تو را آگاه سازد که هر زمان که مرا بخوانى تو را اجابت خواهم کرد و از توبه و بازگشت تو بسیار خوشحال خواهم شد. و تو را به انس و مناجات و قرب و وصال من دعوت مى‏نمود، ولى تو فرستاده‏ام را رد کردى و از دشمنم متابعت نمودى و من باز با همه این‏ها نعمت و رحمتم را از تو دریغ نداشتم، ولى هر چه انعام و احسان از جانب من بیشتر شد اعراض و کناره‏گیرى تو افزون گشت، از من لطف و انعام و اصرار در دعوت تو بود، و از تو روى  گردانیدن و براه خلاف رفتن، تا اینکه در فلان شب یکى از عیال خود و بندگان محتاجم را بدر خانه تو فرستادم و او از آن همه نعمتها که بر تو ارزانى داشته بودم اندکى را طلب نمود، و قبل از آن بتو خبر داده بودم که اگر به چنین کسى چیزى بدهى در حقیقت بمن وام داده‏اى و من هستم که از تو مى‏گیرم و در وقتى که از هر حال نیازمندتر باشى بتو باز خواهم گردانید، و اگر او را از خودت برانى و دست رد به سینه‏اش زنى، در حقیقت خواسته مرا رد نموده‏اى، و تو با علم به همه این امور   او را از خودت راندى، و نعمت مرا کفران نمودى و او با دست خالى از نزد تو بازگشت و شب را گرسنه بروز آورد، اى بنده من براى چه تقاضاى مرا رد کردى و بمن قرض ندادى آیا ترسیدى که من بى‏چیز شوم و یا از آن بیم داشتى که خیانت کنم و به وعده‏ام وفا ننمایم، بنده من چگونه با بندگان من داد و ستد داشتى ولى از معامله با من سر باز زدى چگونه شد که من نزد تو از همه مخلوقات و بندگانم بیمقدارتر بودم، و باز اگر دشمنانت با صورت خندان بسویت مى‏آمدند شرم مى‏کردى که از آنها کناره بگیرى با آنکه مى‏دانستى در دل دشمن و بدخواه تو هستند، ولى من با اینکه از همان اوان آفرینش تو و حتى قبل از آن روى بسوى تو آورده بودم و نعمت‏هایم را براى تو مهیا ساخته تا هر گاه که بخواهى از آنها بهره برگیرى و تو این اقبال مرا بسوى خودت میدانستى ولى از اعراض و روى گردانیدن از من حیا نکردى و بمن کافر شدى، من بخاطر تو آسمان و زمین و ماه و خورشید و آب و خاک و ملائکه را قبل از پیدایش تو آفریدم و تمام آنها را براى فراهم ساختن نیازهاى زندگى تو بخدمتت گماردم ولى تو پس از این همه محبت و لطف با نافرمانى و معصیت من و اطاعت از دشمن من بدشمنى با من کمر بستى...   بالجمله آن روز که پنهانى‏ها آشکار گردد و هر کس از حقیقت خود باخبر شود و تمام جزئیات احوالات دنیائى خود و خلافها و کفران نعمت‏ها و دشمنى‏هاى با پروردگار رئوف و مهربان را مشاهده کند آن حیاء و شرمسارى و فضاحتى که امام علیه السّلام بیان داشته براى آدمى حاصل خواهد شد و از آن بیش از عذاب بآتش رنج خواهد کشید و چنانکه در بعضى از اخبار و روایات باین حقیقت اشاره شده و آمده است که در  روز قیامت خداوند به بنده‏اى مى‏فرماید: آیا تو نبودى که چنین کردى، آیا تو نبودى که فلان عمل را انجام دادى و این پرسشها و سرزنشها ادامه مى‏یابد تا آنجا که بنده از شدت شرمسارى و خجالت تقاضاى ورود در آتش میکند تا از آن شرمسارى نجات یابد.  و علت اینکه امروزه ما از این همه اعمال زشت و ناپسند حیاء نمى‏کنیم و در آخرت آن گونه شرمسارى گریبانگیرمان خواهد شد یکى جهل ما در این دنیا به نعمت‏هاى الهى است که از شماره افزون است و دوم بى‏خبرى ما از همه گناهان و افعال زشت و میزان قبح آنها است، سومین علت که از همه مهم‏تر است ضعف ایمان ما بمقامات دین که علم بخدا و ملائکه و انبیاء و رسل و کتب و شرایع الهى است.   و اما در قیامت، غیب عیان خواهد شد، و بنده در پیشگاه ذات اقدس حق حاضر و تمام جزئیات و نعمت‏هاى ظاهرى و باطنى که خدا بر او ارزانى داشته بود برایش مکشوف گشته بنحوى که همه آنها را خواهد دید از طرف دیگر تمام گناهان کوچک و بزرگ و قبایح و اعمال خود را که از شماره افزون است مشاهده خواهد کرد که ذات اقدس حق بقدرت خود آنها را حاضر نموده است و ایمان بخدا و ملائکه و پیامبران نیز در آنجا از روى شهود و عیان خواهد بود.  از طرف دیگر بندگان متقى پروردگار را که پیوسته مراقب اعمال و کردار خود بوده‏اند مشاهده میکند و آلودگى خود را میبیند و شرمساریش افزون مى‏شود، هم چنانکه اگر یکى از ما لکه‏اى بر صورت و یا زخمى چرکین بر بدن داشته باشد و یا عورتش آشکار و یا جامه‏اش پاره باشد از حضور در مجلس بزرگان خجالت میکشد و یا    اگر مشغول خوردن چیز پلیدى مثل گوشت مردار باشد و دیگرى او را در آن حال ببیند لا محاله شرمسار خواهد گشت و این شرمسارى و حیاء یک امر اختیارى نیست بلکه صفتى انفعالى است که منشأ آن آگاهى یافتن انسان به وجود قبح و زشتى در نفس خود نزد دیگران است، بخصوص اگر طرف از آشنایان انسان باشد و اینکه ما میبینیم در مقابل انجام گناه منفعل و شرمسار نمى‏گردیم این ثمره عدم اعتقاد به قبح آن عمل است، مثلا آن کس که غیبت میکند گر چه از زبان انبیاء شنیده است که غیبت مؤمن بمثابه خوردن گوشت مرده است، ولى این مسئله را امرى خیالى و از باب مثال تصور نموده زیرا این حقیقت را به عیان مشاهده نکرده است هم چنین کسى که خشمگین میشود این خشم و غضب را موجب تغییر صورت انسانى خود بصورت سگ نمى‏بیند هم چنین گناهان دیگر که روح آدمى را کدر مى‏سازد اثرش بالعیان مشهود نیست، و یا بارها شنیده است که ذات اقدس حق در همه جا حاضر و ناظر بوده و مراقب تمام اعمال و کردار بندگان است ولى چون این حقیقت را بالعیان درک ننموده از سرپیچى از دستورات الهى شرم نمیکند، و اما آنگاه که قیامت فرا رسد پروردگارش را حاضر مى‏بیند و انبیاء و ملائکه و مؤمنین را گواهانى بلند مرتبه مییابد با هیئت‏هاى نیکو که جامه‏هائى از نور بتن دارند و از هر عیب و نقص منزه و پاک هستند و بر سر آنها تاج کرامت نهاده شده و نور سرا پاى آنها را فرا گرفته و چهره‏ها شاداب و خندان است.    و بعد در مقابل اینان خود را مشاهده میکند که ژولیده و پریشان با جامه‏هائى پاره و مندرس و کثیف و با بدنى پر از جراحات چرکین     که چرک و خون از آنها روان است، بلکه مى‏بیند که چهره انسانى خود را از دست داده و بصورت خوک در آمده و بدنش چون بدن بوزینگان گردیده و تاریکى‏هاى گناهان سرا پایش را فرا گرفته است، برأى العین مشاهده میکند که ذات اقدس حق از او خواسته بود که بصورت انبیاء مقرب و شهداء و صالحان در آید و لباسى که آنان بر تن دارند بپوشد ولى او این صورت زشت و قیافه ناخوشایند را براى خود انتخاب نموده است، اینجا است که خواه ناخواه منفعل شده و از آنچه خود بر سر خود آورده است شرمسار میگردد و بر مخالفت دستورات پروردگار کریم و مهربان حسرت میخورد     پس اگر این حقایق را دانستى درباره خود فکرى نما و حضورت را در آن روز بزرگ و محضر عظیم، براى کارى بزرگ و ظهور سلطان خداوندى را که هیچ آفریده‏اى را قدرت تصور آن نیست و عالمیان از درک شدت آن عاجز هستند در نظر آور و حزن و اندوهت را در آن جایگاه مجسم نما و حول و هراس آن روز و عتاب و خطاب خداوندى و حیاء و حسرت خود را در آن روز و آتش و شعله‏هایش، و بیچارگى و گرسنگى و تشنگى خود را، و کسانیکه با تو به مخاصمه برخیزند را بخاطر آور، و بعد در حال فعلى خود در این دنیا اندکى تفکرنما و لطف و عزت و شرف و نعمت‏هاى این دنیا را که خدا بر تو ارزانى داشته بیاد آور، و ببین که چگونه آن کس که سلطنت فرداى قیامت از آن اوست امروزه در این دنیا تو را گرامى داشته و تو را بمناجات و گفتگوى با خود دعوت نموده و بمجلس انس و قرب و جوار خود فرا خوانده است، و در سخنانى که در این باره رسیده اندکى تأمل نما، در حدیث آمده است که ذات     اقدس حق مى‏فرماید  من از توبه و بازگشت بنده خود خوشحال‏تر مى‏شوم از کسیکه مرکب و زاد و توشه خود را در سفر گم نموده و از یافتن آن مأیوس شده بناچار سر بر زمین نهاده و بخواب رود و خود را براى هلاکت آماده سازد ناگاه چشم باز کند و مرکب و زاد و توشه خود را بالاى سر خود ببیند   و باز در حدیث قدسى آمده است که اگر آنانکه پشت بمن نموده‏اند بدانند که من چقدر منتظر آنان هستم و به توبه و بازگشت آنها مشتاقم از شوق دیدار من قالب تهى میکردند و از شدت محبت من بند بند وجود آنها از هم مى‏گسست    و یا در جاى دیگر مى‏فرماید: بنده من سوگند بحقى که تو بر من دارى من تو را دوست میدارم تو را بحق من بر تو سوگندت میدهم که مرا دوست بدار. و یا در جاى دیگر مى‏فرماید: بنده من بواسطه حقى که تو بر من دارى من تو را دوست میدارم پس تو هم بواسطه حق من بر تو مرا دوست بدار و باز در جاى دیگر خطاب بحضرت عیسى علیه السّلام مى‏فرماید: اى عیسى چقدر منتظر بمانم. و در جستجوى بندگانم باشم ولى آنها بر نمى‏گردند. و یا بزبان ملکى که براى دعوت بندگان مى‏فرستد مى‏فرماید: من همنشین آن کسم که همنشین من باشد، و یادآور آن کس هستم که بیاد من باشد، و بخشنده آن کسم که از من طلب آمرزش کند، و مطیع کسى  هستم که اطاعت من نماید، و امثال این عبارات. حال اندکى تأمل نما و ببین این همه اکرام و تشریفات فاخره را تو بواسطه چه لذت و کرامتى با آن همه ذلت و خوارى روز واپسین عوض مى‏کنى و کار را بجائى میرسانى که پس از هزار سال التماس و اصرار بمالک دوزخ او بانگ بر آورد که « إِنَّکُمْ ماکِثُونَ  »

 (سوره مبارکه زخرف ایه 77 وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ  فریاد برآورند که: اى مالک، کاش پروردگار تو ما را بمیراند. مى‏گوید: نه، شما در اینجا ماندنى هستید)

شما در اینجا ماندگار هستید.  و یا خدائى که نسبت به تو این همه محبت دارد و این اندازه تو را تکریم و تعظیم میکند در جواب در خواستت بگوید« اخْسَؤُا و لا تُکَلِّمُونِ  » خفه شوید و سخن مگوئید

(قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ  سوره مومنون  ایه  مبارکه 108گوید  خفه شوید در انجا  و سخن مگویید.)

. و بنگر که هر گاه براى اقامه نماز بپا میخیزى، از قدمت تا آسمان ملائکه تو را در بر میگیرند و ذات اقدس حق بنظر لطف و محبت به تو مى‏نگرد و آنچه را بگوئى جوابت مى‏گوید و بتو بر ملائکه مقرب خود فخر میکند، و از موقعیکه رو به قبله مى‏ایستى تا سلام نماز هر عملى که انجام میدهى بملائکه میگوید آیا نمى‏بینید بنده مرا، آیا نمى‏بینید بنده مرا، و براى هر عملى کرامتى براى تو ثبت کند و جزاء و پاداشى در نظر گیرد و تو این همه لطف و محبت را نادیده انگاشته و کارى کنى که فرداى قیامت دست بسته وارد محشر شوى، در حالیکه چشمانت از شدت ترس بیک جا دوخته شده و رنگ چهره‏ات سیاه گشته و با شیطان به زنجیر کشیده شده‏اى و خطاب بتو گفته شود:

 اى جنایتکار، اى فاجر، اى خود نما، آیا از من حیا نکردى، سپس از ناحیه سلطان جلال خداوندى خطاب رسد

  « خُذُوهُ فَغُلُّوه‏. ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فی‏ سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ   الحاقه سوره  الحاقه ایات 30-32    او را بگیرید و زنجیرش کنید. سپس بسوى آتشش کشانید و در آتشش بسوزانید. سپس او را در زنجیرى که طولش هفتاد ذراع است بآتش در کشید.  چگونه قلبت مى‏تواند این خطاب را بشنود و نلرزد، و حال آنکه آسمان‏ها و زمین را تاب مقاومت در برابر این خطاب نیست. و حال تو اى مسکین در آن وقت چگونه خواهد بود که شعله‏هاى آتش تو را فرا گیرد، و بر صورت بسوى آتش کشیده شوى، آتشى که سوزندگیش زیاد و گودیش بسیار، با پتک‏هاى آهنین، و شرابش چیزى جز چرک و خون نیست، و این سخن امام علیه السّلام را بشنو که مى‏فرماید:

 چگونه تحمل کنم آتشى را که اگر شراره‏اى از آن بر زمین افتد، تمام روئیدنیهاى زمین را بسوزاند، و اگر کسى به قله کوهها پناه برد او را بریان سازد، و آتش در دلش شعله‏ور گردد.  اى عاقل اندکى در احوال مردمان تأمل نما که جایگاهشان دوزخ و طعامشان چرک و خون و شرابشان آهن گداخته است. شعله‏هاى آتش آنها را از جا بر کند و پرتگاههاى عمیق دوزخ آنها را گرد آورد. تنها آرزویشان هلاکت و نابودى است، ولى از آن اثرى نمیبینند، قدم‏هاى آنها به پیشانى‏شان بسته شده و چهره‏هایشان از ظلمت معاصى سیاه گشته و از کناره‏هاى دوزخ فریاد بر آورند و از اطراف آتش صیحه زنند که اى مالک آنچه را که از آن بیم داده شدیم بما رسید، اى مالک سنگینى این زنجیرها ما را از پاى در آورد، اى مالک پوست بدن ما بریان شد، اى مالک ما را از این آتش خارج ساز که دگر گرد گناه و معصیت نگردیم.   و فریاد بر آورد که هیهات هیهات، فرار و نجاتى براى شما نیست - و خروجى از این جا براى شما نخواهد بود، ساکت شوید و سخن نگوئید که اگر خارج شوید دوباره به انجام آنچه از آن نهى شده‏اید باز خواهید گشت، اینجا است که امیدشان قطع میشود، و بر آنچه از کف داده‏اند، تأسف میخورند. ولى نه پشیمانى آنها را نجات مى‏دهد و نه ناله و آه آنان را سودى مى‏بخشد، در حالیکه بزنجیر کشیده شده‏اند بر رو بآتش افکنده مى‏شوند و آتش از بالا و پائین و راست و چپ آنها را فرا گرفته و غرق در آتش هستند، طعامشان آتش است و شرابشان آتش، لباسشان آتش است و بسترشان آتش، زنجیرهائیکه بدست و پایشان بسته شده آنها را در جایگاه تنگشان فرو برد، و با پتکهاى آهنین پیکرشان در هم کوبیده شود، و آتش آنها را چون دیگ جوشان، بجوش آورد، و هر گاه که از میان پرده‏هاى آتش فریاد آنها بلند شود جامى از آب جوشان دوزخ بر سر آنها ریزند که آنچه را در اندرون آنها است بگدازد و پوست بدن را بسوزاند، و براى آنها پتک‏هائى از آتش است که چون بر سر آنها فرود آرند، پیشانى آنها در هم بشکند، از دهان آنها چرک و خون جارى است و از شدت عطش جگرهاى آنها قطعه قطعه شود حدقه‏هاى چشم بر گونه‏هایشان روان است و گوشت‏هاى صورت در حال فرو ریختن و پیه‏هاى بدن در حال آب شدن و پوست بدن در حال برکنده شدن است، پس هر پوستى که بسوزد پوستى غیر از آن بجاى آن آید، استخوان‏هاى بدن از گوشت برهنه گردد، و صورتشان سیاه، و چشم‏ها بینائى خود را از دست داده و زبان‏ها را قدرت گویائى نیست، ستون فقرات آنها در هم شکسته و استخوانى سالم براى آنها نمانده   است، گوشهاى آنها بریده شده و پوست بدن پاره پاره گردد، و دستهایشان بگردن زنجیر شده و پیشانى آنها با قدم‏هایشان بزنجیر کشیده شده است، بر چهره‏هایشان بر آتش راه روند، و با حدقه چشم بر خارهاى آتشین حرکت کنند، مارها و عقرب‏ها آنها را از هر سو بگزند، و آنان در حالى هستند که تنها خواسته‏شان مرگ است، ولى مرگى نمى‏یابند.  و این شمه‏اى است از آنچه از اخبار و احوال آنها در کتاب و سنت آمده است...  میرزا جواد آقا ملکى تبریزى رحمه الله علیه  کتاب أسرارالصلاة صفحات   31 تا 41

 

از  رحمت  خدا ناامید نباشید....قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ   بگو ای  بندگانم که اسراف بر نفس خود کردید از  رحمت  خدا ناامید نباشید، حتما  خدا همه گناهان را خواهد بخشید  چون  او بسیار آمرزنده و مهربان است. سوره زمر آیه پنجاه وسه